عکس استانبولی پلووماست وخیار مجلسی
Clarice
۲۱
۲۶۴

استانبولی پلووماست وخیار مجلسی

۲ روز پیش
پاییز می‌توانست شعری باشد

با دست خط من

روی دامن بلندِ گُلدارت

یا شبیه یک نقاشی

از زنی شبیه تو با موهای بلوند

روی پرده ی نارنجی اتاقم

پاییز می توانست تماشای کازابلانکا باشد

کنار هم ؛ در شبی یلدایی

یا خواندن کتابی در دستهای تو

پُر از عاشقانه هایی که بلند بلند خواندیم

درست شبیه نامه های پدر ؛ برای آیدایش….

می بینی !

شعر،نقاشی،فیلم و کتاب…

ترکیبی بی نظیر؛ همراه با موسیقی نگاه تو….

و هر آنچه که تو دوست داری

اما من قانعم !

برای من از تمام پاییز، داشتن‌ یک خاطره کافیست

گرمم میکند تا ته زمستان

تا رویش سبز دوباره ی بنفشه ها

آنجا که یاد تو

همچون شراب مست میکند مرا
فصاحت برگ چنار را

به باد خسته‌ی پاییز می‌سپرد

هوا ترنم سودایی شکفتن را

ز نبض بی‌تپش خاک می‌گرفت

غروب حرف خودش را

به گوش جنگل خاموش گفته بود

و شیروانی لال،

میان دوده‌ی افشان شب شبح می‌شد.

میان درهم هذیان من دو شعله‌ی سبز

نشست.

به روی شیشه‌ تار

ملال پرده شکست

و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست

و با حقیقت اشیا بوی او پیوست
...